سيه چرده‌اي را کسي زشت خواند

شاعر : سعدي

جوابي بگفتش که حيران بماندسيه چرده‌اي را کسي زشت خواند
که عيبم شماري که بد کرده‌امنه من صورت خويش خود کرده‌ام
نه آخر منم زشت و زيبا نگارتو را با من ار زشت رويم چه کار؟
نه کم کردم اي بنده پرور نه بيشاز آنم که بر سر نبشتي ز پيش
تواناي مطلق تويي، من کيم؟تو دانايي آخر که قادر نيم
وگر گم کني باز ماندم ز سيرگرم ره نمايي رسيدم به خير
کجا بنده پرهيزگاري کند؟جهان آفرين گر نه ياري کند
که شب توبه کرد و سحرگه شکستچه خوش گفت درويش کوتاه دست
که پيمان ما بي ثبات است و سستگر او توبه بخشد بماند درست
به نورت که فردا به نارم مسوزبه حقت که چشمم ز باطل بدوز
غبار گناهم بر افلاک رفتز مسکينيم روي در خاک رفت
که در پيش باران نپايد غبارتو يک نوبت اي ابر رحمت ببار
وليکن به ملکي دگر راه نيستز جرمم در اين مملکت جاه نيست
تو مرهم نهي بر دل خستگانتو داني ضمير زبان بستگان